جدول جو
جدول جو

معنی زوان داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

زوان داشتن
سر و زبان داشتن پرحرف بودن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گواه داشتن
تصویر گواه داشتن
شاهد داشتن، دلیل و مدرک داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روان داشتن
تصویر روان داشتن
روان کردن
کنایه از جاری ساختن حکم، نافذ کردن، برای مثال بخواه جان و دل بنده و روان بستان / که حکم بر سر آزادگان روان داری (حافظ - ۸۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهان داشتن
تصویر نهان داشتن
پنهان کردن، پوشیده داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سواد داشتن
تصویر سواد داشتن
باسواد بودن، توانایی خواندن و نوشتن داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گمان داشتن
تصویر گمان داشتن
ظن داشتن، شک داشتن
نگران بودن، انتظار داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ نَ / نِ جُ تَ)
نیرو داشتن. تاب داشتن. قدرت داشتن:
من و رخش و کوپال و برگستوان
همانا ندارند با من توان.
فردوسی.
کسی کو به خود بر توان داشتی
ز طبع آرزوها نهان داشتی.
نظامی.
رجوع به توان شود
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِ ک دَ)
دارای زبان بودن. زبان داری، قدرت تکلم داشتن. مقابل زبان بستگی. بی زبانی بمعنی ناتوانی از سخن:
اگر مرده مسکین زبان داشتی
به فریاد و زاری فغان داشتی.
سعدی (بوستان).
رجوع به زبان دار و زبان داری شود، زبان داشتن با کسی. رجوع به زبان شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ سَ کَ دَ)
ضرر داشتن. مقابل سود داشتن:
ز من بنیوش پند مهربانی
چو ننیوشی ترا دارد زیانی.
(ویس و رامین).
مکن با من چنین نامهربانی
کجا زین هم ترا دارد زیانی.
(ویس و رامین).
... سری را که چون مسعود پادشاهی، باد خوارزمشاهی در آن نهاد بباید بریدن اگر نه زیانی سخت بزرگ دارد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 337). ولیکن ازفرستادن سالاری با فوجی مردم، زیان ندارد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 658).
دوستی دشمنان دینت زیان داشت
بام برین کج شود ز کژی بنلاد.
ناصرخسرو.
پس بچۀ عقل آمده، گفتار، و نزیبد
که بچۀعقل تو، زیان دارد جان را.
ناصرخسرو.
ما را زیانی ندارد. (کلیله و دمنه). عاقل را تنهایی و غربت زیان ندارد. (کلیله و دمنه).... به پرسیدن آن تعجیل مکن که هیبت سلطان رازیان دارد. (گلستان).
اهل دانش را در این گفتار با ما کار نیست
عاقلان را کی زیان دارد که ما دیوانه ایم.
سعدی.
زهدت به چه کار آید گر راندۀ درگاهی
کفرت چه زیان دارد گر نیک سرانجامی.
سعدی.
، آسیب و گزند داشتن. ضرر و صدمه داشتن: حوا یک دانه می خورد و دو دانۀ دیگر به آدم داد و گفت مرا زیان نداشت و تو را هم زیان ندارد. (قصص الانبیاء ص 19). دفع مضرت با سپیدباها و توابل و تباهۀ خشک کنند تا زیان ندارد و منفعت کند. (نوروزنامه).
نای از دو آتش بادخور، نی طوق و نارش تاج سر
باد و نی و نارش نگر هرگز زیان ناداشته.
خاقانی.
صاحب دل را ندارد آن زیان
که خورد آن زهر قاتل در عیان.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(تَ نَفْ فُ تَ)
روانه داشتن. فرستادن. ارسال کردن. روانه کردن: پس بنده بر سبیل فال این ناتمامی روان داشت امید زیارت دولت را.... (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، نافذ کردن. مجری کردن. انفاذ. تنفیذ:
جورت که روان دارد بر عقل و دلم فرمان
بر تا نبرد جانم هرچند روا داری.
فتوحی مروزی.
و رجوع به روان شود.
- روان داشتن حکم، نافذ داشتن آن. (آنندراج) :
بخواه جان و دل بنده و روان بستان
که حکم بر سر آزادگان روان داری.
حافظ (از آنندراج).
- روان داشتن کار، روبراه کردن آن. انجام دادن و تمام کردن آن:
که همواره کارم به خوبی روان
همی داشت آن مرد روشن روان.
فردوسی.
، جاری ساختن:
تا روانم هست نامت بر زبان دارم روان
تا وجودم هست خواهد بود نقشت در ضمیر.
سعدی.
، حفظ کردن. از بر کردن. نیک آموختن. روان کردن.
- روان داشتن سبق و درس و ابجد و خط و سواد، کنایه است از از بر داشتن سبق و درس و.... (از آنندراج). رجوع به روان کردن و روان ساختن شود:
سکوت مایۀ علم است زآن سبب لب جوی
خموش مانده خط موج را روان دارد.
شفائی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عنان داشتن
تصویر عنان داشتن
افسار چیزی (یا کسی) را به دست داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهان داشتن
تصویر نهان داشتن
مخفی کردن پوشیده داشن: (استاد... بدان بند (پند) غریب که از وی نهان داشتنه بود با او در آویخت)
فرهنگ لغت هوشیار
شاهد داشتن، دلیل داشتن حجت داشتن: تو اگر بحسن دعوی بکنی گواه داری که کمال سرو بستان و جمال ماه داری. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصور کردن انگاشتن: باستین ملالی که بر من افشانی گمان مدار که از دامنت بدارم دست. (غزلیات)، سوء ظن داشتن، نگران بودن تشویش داشتن: ور ز کژدم بدل گمان داری کفش و نعل از برای آن داری. (سنائی)، امید و انتظار داشتن چشم داشتن: چیست فردوس که در دیده ما جلوه کند ک ما گمانها بغرور نظر خود داریم. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوسان داشتن
تصویر نوسان داشتن
شکرویدن نوانیدن نویدن جنبیدن در جای خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صواب داشتن
تصویر صواب داشتن
درست دانستن صحیح انگاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواد داشتن
تصویر سواد داشتن
فرهیختگی گلاه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوار داشتن
تصویر خوار داشتن
پست کردن، تحقیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رواج داشتن
تصویر رواج داشتن
رواگ داشتن، روا بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوسان داشتن
تصویر نوسان داشتن
Fluctuate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نوسان داشتن
تصویر نوسان داشتن
fluctuer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نوسان داشتن
تصویر نوسان داشتن
fluctuar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نوسان داشتن
تصویر نوسان داشتن
wahać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نوسان داشتن
تصویر نوسان داشتن
колебаться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نوسان داشتن
تصویر نوسان داشتن
коливатися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نوسان داشتن
تصویر نوسان داشتن
fluctueren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نوسان داشتن
تصویر نوسان داشتن
schwanken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نوسان داشتن
تصویر نوسان داشتن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نوسان داشتن
تصویر نوسان داشتن
fluttuare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نوسان داشتن
تصویر نوسان داشتن
उतार चढ़ाव होना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نوسان داشتن
تصویر نوسان داشتن
ওঠা নামা করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نوسان داشتن
تصویر نوسان داشتن
berfluktuasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نوسان داشتن
تصویر نوسان داشتن
dalgalanmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نوسان داشتن
تصویر نوسان داشتن
변동하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نوسان داشتن
تصویر نوسان داشتن
kutetereka
دیکشنری فارسی به سواحیلی